فرهیختگان نوشت: شنبه شب آقای محمد عطریانفر در برنامه «میدان انقلاب» مطالبی پیرامون مهندس بازرگان و نهضت آزادی و نسبت این دو با سازمان مجاهدین خلق بیان کردند که خالی از بی‌دقتی و شاید فراموشی نبود تا آنجا که مجری برنامه هم نتوانست بر بی‌دقتی‌ها یا فراموشی‌های آقای عطریانفر غلبه کند.

پس شاید یادآوری بعضی از موارد برای تقویت حافظه سیاسی مفید فایده افتد.

اول: پدری و فرزندی
آقای عطریانفر گفته‌اند که امام (ره) منافقین را فرزندان مهندس بازرگان خوانده‌اند و به نامه امام (ره) در پاسخ به علی‌اکبر محتشمی‌پور در سال ۱۳۶۶ اشاره کرده‌اند. احتمالا ایشان از یاد برده‌اند که این نه امام، بلکه شخص مهندس بازرگان بود که ۶ سال قبل از آن نامه، در دوازدهم اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۰، طی مقاله‌ای در روزنامه میزان با عنوان «فرزندان مجاهد مکتبی عزیزم» مجاهدین خلق را فرزند خود و نهضت آزادی خوانده بود: «مجاهدین خلق، شما فرزندان نهضت آزادی هستید، در سال ۱۳۴۳ که در زندان بودیم به‌دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید، بدون آنکه از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید.» پس این بازرگان بوده که بین نهضت آزادی و مجاهدین خلق پل زده است. علاوه‌بر این آقای عطریانفر گفته‌اند که تشکیل سازمان مجاهدین خلق شورشی بود بر پدرانش، یعنی شورشی بر نهضت آزادی و روش مبارزه پارلمانتاریستی آن. اما با توجه به عباراتی که از مهندس بازرگان نقل شد، بازرگان قائل به چنین شورشی نبوده است، بلکه نوشته که مجاهدین خلق گرچه راه خود را پیش گرفته‌اند، ولی نه از خانه فرار کرده‌اند و نه اخراج شده‌اند و نهضت آزادی خانه پدری آنهاست.

دوم: خشونت با دین، خشونت منافقین
آقای عطریانفر گفته‌اند: «[در اینکه]جماعت اولیه سازمان برداشت‌های اولیه‌شان را از کلاس‌های دروس حوزه فکر و اندیشه نهضت آزادی گرفته‌اند، بحثی نیست. [اما]اینکه [بگوییم]پایه فلسفی سازمان با پایه فلسفی نهضت نسبتی برقرار می‌کند و مفهومش آن باشد [که] تمام آنچه سازمان انجام داده عینا می‌تواند محصول طبیعی این اتفاق [یعنی این نسبت فلسفی میان سازمان و نهضت آزادی] باشد، این محل خدشه است.» می‌دانیم که مهندس بازرگان کتاب «راه طی شده» را -که به‌قول آقای عطریانفر، مورد استفاده جماعت اولیه سازمان بوده- با دو دسته پاسخ از دو گروه دینداران و متجددین به این پرسش که «وضع دینداری چگونه است و بشر تا چه حد به راه انبیا اعتقاد پیدا کرده است؟» آغاز کرده و صریح و قاطع، از جانب هر دو گروه، تصریح می‌کند: «روند روزگار از نظر هر دو گروه به‌سمت فاصله از دینداری و تعالیم انبیا پیش می‌رود.»،
 
اما خود بازرگان بر آن است که هر دو گروه اشتباه می‌کنند و ماجرا برعکس است و بشر هرچه پیش‌تر آمده، بیشتر به راه انبیا افتاده است. بازرگان با مطرح‌کردن «قانون لاوازیه» یا «اصل بقای ماده»، «اصل اول ترمودینامیک» یا «اصل بقای انرژی» در پی ایجاد نوعی هماهنگی بین آیات قرآن و این قوانین علمی بود.

شهید مطهری در مقدمه خود بر جلد پنجم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم خاطرنشان می‌کند عده‌ای بر این باور شده‌اند که از نظر قرآن تنها راه شناخت خداوند مطالعه در طبیعت و مخلوقات با استفاده از روش حسی است و راهی غیر از این بیهوده است، زیرا از نظر آنان، قرآن در سراسر آیات خود، در کمال صراحت، بشر را به مطالعه در مظاهر طبیعت که جز با روش حسی میسر نیست، دعوت کرده است و «کلید رمز مبدأ و معاد» را «همین نوع مطالعه» دانسته است. شهید مطهری صراحتا این تلقی را رد می‌کند و بر آن است که قرآن مطالعه حسی را کافی نمی‌داند. از منظر شهید مطهری: «قرآن به مطالعه حسی طبیعت دعوت می‌کند، اما آیا این را کافی می‌داند؟ آیات قرآن همه [صرفا]دعوت به تدبر در «طبیعت» نیست.»
 
به این ترتیب مطهری به آیات دیگری اشاره می‌کند که دعوت به تدبر و تفکر هستند، ولی نه صرفا تفکر و تدبر در طبیعت. بازرگان نوشته بود که «پیامبران آمدند تا مردم را به طبیعت دعوت کنند و اعتقاد به خدایان و ارواح و شیطان را از بین ببرند» و مطهری می‌پرسد که «آیا این جز سپر انداختن در مقابل مادیین است؟» آیا سخن بازرگان به‌معنای نفی عالم غیب و مطلق گرفتن علم تحصلی نیست؟ بازرگان توجه ندارد که علم پیشرفت می‌کند و نظریه‌های علمی، مطلق و ثابت نیستند که بخواهیم با آن‌ها دین را توجیه کنیم. نظریه‌های علمی تغییر می‌کنند پس لازم است نسبت علم و دین را مورد بررسی قرار دهیم نه اینکه صرفا برای خوشایند علم‌زدگان، دین را مطابق علم روز تفسیر و بلکه تحریف کنیم و حتی عالم غیب را نفی و رد کنیم! به‌هرحال بازرگان دیانت را مطابق فهم خود، یا مطابق صلاحدید خود دستکاری می‌کند تا با علم تجربی روز، مطابق شود و البته کار گاهی به تفاسیری خنده‌دار نیز می‌کشد که فعلا محل بحث ما نیست. این نحو برخورد با دیانت و این تفسیر من‌عندی از دین، در اصل انکار دین، تفسیر به رای و مصادره به‌مطلوب دیانت است.
 
بازرگان به‌عنوان نیروی سیاسی و تشکیلاتی مسلمان و دارای مشی مذهبی و نمازشب‌خوان و متشرع، بدون خوف و خشیت مقابل دیانت، هرچه می‌خواهد را در دهان دین می‌گذارد. این تفسیر من‌عندی و فارغ از خوف و خشیت و خضوع مقابل خداوند است که بازرگان باب آن را -به‌عنوان یک فعال مذهبی متشرع- در زمین «ایدئولوژی» و «فعالیت سیاسی» گشوده است. ربط منافقین با بازرگان در همین موضع است. گرچه شاید بازرگان با نیت خیر و با قصد و غرض دفاع از دیانت در برابر علم -در دورانی که بعضی افراد با مطلق فرض کردن علم، دیانت را تخطئه می‌کردند- دست به چنین تحریف و دستکاری‌ای در دیانت زده است، اما فارغ از نیتش، این بازرگان است که باب بی‌پروایی و خودمحوری و تفسیر به‌رای را در فضای سیاسی و نخبگانی دانشگاهی گشوده است و کسی که مقابل خداوند و در فهم و تفسیر دین او پروا نکند و ملاحظه ضعف و نقص و بی‌دانشی خود را نداشته باشد، چرا در مقابل مردمان از خشونت پروا کند و جان‌ها و نفوس را محترم بشمارد؟ این ترور حقیقت دیانت مقدس اسلام بود که راه تروریسم مجاهدین خلق را هموار کرد.

 

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا